::::antidevill::::
- هر جمهورى و حكومتى چند مرحله پشت سرمىگذارد. در مرحله نخست حكومت شكل ثابتى ندارد و بوسيله توده مردم از سوئى به سوى ديگر كشانده مىشود. در مرحله دوم حكومت شكل عوام فريبى بخوبى مىگيرد. پس از آن آنارشيسم به وجود مىآيد و سرانجام انارشيسم به حكومت استبدادى منجر مىگردد. البته ميان حكومت مطلقه اى كه به صورت قانونى در مىآيد، خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مىداند و نيز خط مشى آن كاملاً آشكار است و حكومت مستبدانه اى كه ناشى از هرج و مرج است تفاوت فراوان وجود دارد. حكومت استبدادى و مطلقه اى كه زاده هرج و مرج است، عليرغم آشكار بودن مظاهر استبداديش، مىكوشد تا چهره واقعى خود را مخفى بدارد. اين نوع حكومت به وسيله دستهاى پنهان و سازمانهاى مخفى اداره مىشود. كارگردانان اينگونه رژيم به همان اندازه كه بىپروا هستند، به همان نسبت هم پرده پوش مىباشند. تغيير دادن آنها به مان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد، به همان نسبت هم به عوامل مخفى كمك مىكنند تا حكومت را از خطر سقوط حفظ كنند.
- چه كسى مىتواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آنرا واژگون سازد؟ اين ما هستيم كه چنين قدرت نامحسوسى داريم. اگر چه فراماسونرهاى غيريهودى، كوركورانه در خدمت ما هستند، و براى مقاصد ما كار مىكنند، اما برنامه هاى ما همچنان براى آنها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقى خواهد ماند.
ما اعتقاد به خدا را متزلزل مىكنيم
- اگر آزادى بر خداپرستى مبتنى باشد، با برآورى، انسان دوستى و برابرى پيوندى داشته، براى جامعه بىزيان باشد، به رفاه عمومى لطمهاى وارد نسازد و در اقتصاد هم جائى براى خود پيدا كند، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادى و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غيريهودى از بين ببريم. و نيازهاى مادى را جايگزين اينگونه اعتقادات سازيم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما بر مردم حكومت كنيم، در اينصورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنمائى مردان روحانى، مردم را به تسليم واداريم.
- براى آنكه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم، بايد فكر آنها را متوجه صنعت و تجارت كنيم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و انديشيدن به منفعت، باعث مىشود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند. از سوى ديگر، به صنعت جنبه احتكارى مىدهيم. بدين معنى كه به بهاى صنعنتى شدن بسيارى از زمينها ناديده گرفته مىشوند كه سرانجام به دست ما مىافتند و ما آنها را احتكار مىكنيم.
- افزايش روز افزون رقابت بمنظور پيش افتادن در زندگى از سوئى، ونابسامانيهاى اقتصادى از سوى ديگر، مردم را سرخورده و افسرده مىكند، نفرت آنها نسبت به مقامهاى عالى رتبه ادارى، مذهبى و سياسى اوج مىگيرد، طلا به عنوان وسيله اى براى ارضاء نيازهاى مادى مردم مورد توجه واقع مىشود، ظرفيت مردم به مرز انفجار مىرسد و براى قيام آماده مىشوند. قيام مردم براى كسب ثروت است نه اشاعه خوبيها. زيرا اين قيام از نفرت منبعث مىشود. به بيان ديگر، نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه موجب قيام مىگردد. قشرهاى پائين جوامع غيريهودى در پى رهنمودهاى ما عليه طبقه ممتاز به پامىخيزند و سرانجام با حريفانمان يعنى علماى غير يهودى بر سر قدرت به نبرد مىپردازند.
- در جوامعى كه فساد همه جا را فرا مىگيرد، جمع آورى ثروت تنها از طريق تقلب و نادرستى امكانپذير مىگردد، قدرت دولت رو به ضعف مىنهد، قيود اخلاقى تنها از طريق مجازاتهاى سنگين سارى و جارى مىشوند، قوانين و مقررات، ضمانت اجرائى ندارند، مردم در برابر سرنوشت جامعه شان احساس مسئوليت نمىكنند و مقررات بين المللى نيز ناديده گرفته مىشوند، با اعمال چه روشى و به كمك چه سيستم مديريتى مىتوان اينگونه جوامع را اداره كرد؟
پاسخ اينست كه سيستمى فوق العاده « متمركز» و مقتدر كه تمام قدرتهاى دورن جامعه را به دست گيرد، مىتواند در اين مورد كارآمد باشد. بدين معنى كه تمام فعاليتهاى سياسى مردم را بايد زير نظر گرفت، و تمام آزادىهائى كه رژيمهاى غيريهودى به مردم اعطاء كردهاند، به تدريج سلب كرد. و زمينهاى فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگىها و ناهنجاريهاى رژيمهاى غيريهود را دريافته و به شاهنشاهى قوم ما ايمان آورند. آنچه در بالا گفته شد، بايد انگاره و الگو و راهنماى عمل ما در تمام زمانها و مكانها باشد تا بتوانيم بدينوسيله تمام كسانى را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ما هستند، از سر راهمان برداريم.
- ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهائى با پيشرفتهاى امروز ما سازگار نيست. ولى كژى و نادرستى اين ادعا را نشان مىدهيم.
- ساليانى بس دراز، مردم باور مىداشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم استيلا يافته اند و در نتيجه همين تصور، بدون ترديد و دودلى تسليم آنان مىشوند ولى از زمانى كه ما از حقوق انسانها سخن به ميان آورديم، تزلزلى در انديشه آدميان نسبت به جاودانى بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بين برديم. و نيز هنگامى كه اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعيف كرديم، قدرت را از كاخ شاهان به خيابانها كشيديم و آنرا در مالكيت متمركز ساختيم و سپس آنرا به غنيمت برديم.
- جهت دادن به فكر و انديشه مردم غيريهودى به كمك سخن پردازى و تئورىهاى وسوسه انگيز، كار متخصصان و مديران ما است. ما يهوديان در مشاهده امور، تجزيه و تحليل آنها، محاسبات دقيق مسايل مالى، طرح برنامه هاى سياسى و نيز حس همكارى با يكديگر، رقيبى نداريم. تنها ممكن است يسوعىها در اين زمينه با ما رقابت كنند. البته برنامه هايى طرح كرده ايم كه اين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه، بىاعتبار سازيم. ضمناً بايد يادآور شويم كه ما به صورت يك سازمان مخفى عمل مىكنيم.
- احتمال مىرود كه براى مدت زمانى معين غيريهوديها در سراسر دنيا با هم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد. ولى از اين خطر جان سالم به در خواهيم برد زيرا اختلافات موجود آنها بسيار وسيع و ريشه دار است و آنها به اين زوديها جرأت چنين سازشى را پيدا نخواهند كرد.ما طورى مردم را به جان هم انداخته ايم كه همه به همديگر بدگمانند. نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبى و نژادى كه در طول 20 قرن گذشته تبلور يافته است، اجاره نخواهد داد كه مردم به اين سادگى با يكديگر آشتى كنند. به همين دليل اگر ملتى بخواهد اسلحه اش را عليه ما بردارد، دولتى پشتيبان خود نخواهند يافت. بنابراين دولتهاى غيريهودى بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تبانى و توافقى عليه ما فىنفسه زيانبخش خواهد بود. قدرت ما فوق العاده است و در آن ترديدى نيست. بدون حضور دستهاى پنهان ما، ملتها نمىتوانند حتى بر سر يك مسأله ناچيز و خصوصى با هم به توافق برسند. پيامبران گفته اند، ما قومى هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده ايم تا فرمانرواى مردم سراسر جهان باشيم. خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است. ما كفايت و لياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبرى جهان را به انجام برسانيم. البته اقوام ديگرى هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند، ولى آنها تازه به دوران رسيده هايى هستند كه نمىتوانند حريف ما بشوند. اگر كشمكش و درگيرى بين ما ايجاد شود، كشمكشى وحشتناك خواهد بود. ولى آنها ياراى برابرى با ما را ندارند زيرا خيلى دير سررسيده اند.
انحصار سرمايه
- تمام چرخهاى ماشين هر دولتى به كمك موتورى حركت مىكند كه اين موتور در دست ما مىباشد و آن طلا است. حكماى ما تدابيرى انديشيده اند كه سرمايه از ارزش فوقالعاده اى برخوردارباشد. براى آنكه گردش عمل سرمايه محدود نشود بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصارى بكار گرفت. آزادى گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس وگسترش صنايع، به دست اندركاران صنعت نوعى قدرت سياسى مىدهد كه از اين قدرت مىتوان براى استثمار مردم سود جست. امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلى ساده تر از آماده كردن آنها براى جنگ است. همچنين برانگيختن احساسات مردم خيلى مهمتر از فرونشاندن اين احساسات است. ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم و صحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم. هدف اساسى مديران ما اين است كه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده تا افكار آنها از انديشيدن به مسايل اساسى منحرف و متوجه مسايل كم اهميت شده و فرصت مقاومت كردن در برابر ما نداشته باشند.
- ازديرباز مردم جهان متقاعد شده اند كه عمل، بيش از حرف، اثر دارد. اگر به دنبال حرف، عملى پديدار شود، اعتماد مردم بيشتر جلب مىشود. براى آنكه بتوانيم ازچنين اصلى حداكثر استفاده را ببريم، بايد موسساتى به وجود آوريم تا آنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام مىدهيم، به نمايش بگذاريم.
- براى فريب مردم، نخست بايد قيافه يك آزادانديش به خود بگيريم و از احزاب، آزادى، و هر نوع گرايش فكرى طرفدارى كنيم و سپس به سخن پراكنى بپردازيم و آن قدر سخنرانى كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنرانى دل زده و خسته شوند.
- براى آنكه بتوانيم افكار عمومى را مشوب سازيم و مردم را در حالت گيجى و سرگردانى نگه داريم، بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اين عمل را آنقدر ادامه دهيم كه غيريهوديان خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند ومتقاعد شوند كه تنها راه رهايى از اين سرگردانىها نداشتن عقيده و اطلاعات سياسى است. بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعى سياسى در اختيار كسانى است كه مردم را بدين طريق به بيراهه مىكشانند و اين نخستين رمز از رموز مملكت دارى است.
- دومين رمز موفقيت ما در امر كشوردارى به شرح زير است:
الف - شكست دولتهايى كه بر سر كار هستند را طورى جلوه دهيم كه مردم از فهم علل شكست عاجز شوند. به علاوه در ارائه آداب و رسوم، علايق و شرايط زندگىِ مردم طورى افراط كنيم كه مردم از برقرارى تفاهم ميان خود عاجز شوند.
ب - ميان احزاب نفاق شديدى ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعى ميان احزابى كه تسليم ما نمىشوند، را از بين ببريم.
ج - هرگونه ابتكار فردى و خلاقيتى را كه به سودما نباشد، نابود كنيم. زيرا هيچ خطرى بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردى نيست. به ويژه اگر خلاقيت، باهوش توأم باشد. كارى كه از يك فرد مبتكر برمىآيد، از ميليونها آدم عامى برنمىآيد. لذا ما بايد تعليم و تربيت غيريهوديان را در جهتى سوق دهيم كه قوه ابتكار از دانش آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آنها خفه گردد.
د - آزادى عمل گروههاى مختلف را رودرروى هم قرار دهيم تا تصادم و برخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدى و شكست منجر شود.
به كمك روشهاى بالا مىتوانيم دول غيريهودى را فرسوده كرده و آنها را تسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومتهاى دنيا يك ابرقدرت شيطانى بنا كنيم به طورى كه دستهاى توانمند اين ابرقدرت بتواند به همه جا برسد و چنان قدرت غول آسايى به هم بزند كه مقهور هيچيك از ملل دنيا نشود.
- مىخواهيم به انحصار ثروتهاى عظيم، منابع و كالاهايى كه جوامع غيريهودى درآينده به مقياس وسيعى به آنها متكى خواهند شد، دست بزنيم تا اينكه اين جوامع را پس از شكست سياسى با شكست اقتصادى نيز مواجه سازيم.
- اقتصاددانانى كه اكنون در اين جلسه حضور دارند، اهميت موضوع را به خوبى مىتوانند دريابند.
- با تمام روشهاى ممكن، بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماييم و اعلام كنيم كسانى كه به حكومت جهانى ما تسليم شوند، از حمايتمان برخوردار خواهند شد.
- « اريستوكراسىِ غيرصهيونيستى» از اين پس قدرت سياسى ندارد و بايد آن را مرده تلقى كرد. ولى به سبب داشتن زمين و خودكفايى مواد غذايى مىتوانند به عنوان خطرى بزرگ ما را تهديد كند. لذا بايد به هر قيمتى كه شده آنها را ازداشتن زمين محروم كنيم. براى وصول به اين هدف، بايد مالياتهاى سنگين به زمينها ببنديم و وضعى پيش آوريم كه زمينداران املاك خود را براى گرفتن قرض، در گرو طلبكاران بگذارند. به كمك چنين تدابيرى زمين داران بدون قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.
- اريستوكراتها كه خصلتاً به قناعت عادت نكرده اند و به سرمايه اندك راضى نمىشوند، خيلى زود از بين مىروند.
ما غير صهيونيستها را استثمار مىكنيم
- همزمان با اقداماتى كه ( در مورد زميندارى) در بالا ذكر كرديم، صنعت را نيز به انحصار خود درمىآوريم. البته در مراحل نخست صنعت را در يك حالت تعادلى قرار مىدهيم و از انحصار شديد در مراحل اوليه خوددارى مىكنيم. غرض ما ازحالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مآلا" سرمايه در بخش خصوصى متمركز گردند و بانكهاى خصوصى به وجود آيند. زمينها از گرو طلبكاران بيرون آمده و به گرو بانكها درآيند. آنچه كه ما مىخواهيم اين است كه هم ماحصل كار كارگر و هم بازده زمين هردو به چنگال صنعت بيفتند و بدينسان تمام پولهاى جهان نزد ما ذخيره شود و غيريهوديها، طبقه كارگر و زحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند. در چنين شرايطى اگر به خاطر منافع ديگرى تسليم ما نشوند، لااقل به خاطر آنكه درآمدى داشته باشند و بتوانند زنده بمانند، تسليم ما خواهند شد.
- براى آنكه بتوانيم صنعت غيريهوديان را به كلى نابود كنيم، علاوه بر انحصارطلبى، تجمل پرستى را رايج مىكنيم و نيازهاى كاذب مردم را افزايش مىدهيم. اقدام ديگر ما اين است كه مزد كارگرهارا بالا مىبريم به طورى كه اين افزايش دستمزد هيچگاه به سود آنها تمام نشود. چاره اين كار آن است كه بهاى ارزاق عمومى را بالا ببريم و گناه اين گرانى را به گردن كاهش فرآورده هاى كشاورزى و دامى بيندازيم. در عين حال به شيوه بسيار زيركانه اى ميزان توليد را كاهش مىدهيم. بدين معنى كه اعتياد و هرج و مرج طلبى و كمكارى را در ميان كارگران رواج مىدهيم و به مدد شيوه هاى گوناگون، صحنه زمين را از وجود متخصصان و تحصيل كرده هاى غيريهودى پاك مىكنيم تا ميزان توليد كاهش پيدا كند.
- پيش از آنكه غيريهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند، ما به موقع عمل مىكنيم. فىالمثل زيرپوشش هواخواهى از طبقه كارگر و به يارى اصول اقتصاد سياسى كه تئورىهاى ما بر آنها مبتنى است، تبليغات دامنه دارى به راه مىاندازيم و آنگاه از نيروى كارگر به سود خويش بهره بردارى مىكنيم.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |