پروتکل شماره 4و5و6


::::antidevill::::


- هر جمهورى و حكومتى چند مرحله پشت سرمى‏گذارد. در مرحله نخست حكومت شكل ثابتى ندارد و بوسيله توده مردم از سوئى به سوى ديگر كشانده مى‏شود. در مرحله دوم حكومت شكل عوام فريبى بخوبى مى‏گيرد. پس از آن آنارشيسم به وجود مى‏آيد و سرانجام انارشيسم به حكومت استبدادى منجر مى‏گردد. البته ميان حكومت مطلقه ‏اى كه به صورت قانونى در مى‏آيد، خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مى‏داند و نيز خط مشى آن كاملاً آشكار است و حكومت مستبدانه ‏اى كه ناشى از هرج و مرج است تفاوت فراوان وجود دارد. حكومت استبدادى و مطلقه ‏اى كه زاده هرج و مرج است، عليرغم آشكار بودن مظاهر استبداديش، مى‏كوشد تا چهره واقعى خود را مخفى بدارد. اين نوع حكومت به وسيله دستهاى پنهان و سازمانهاى مخفى اداره مى‏شود. كارگردانان اينگونه رژيم به همان اندازه كه بى‏پروا هستند، به همان نسبت هم پرده پوش مى‏باشند. تغيير دادن آنها به مان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد، به همان نسبت هم به عوامل مخفى كمك مى‏كنند تا حكومت را از خطر سقوط حفظ كنند.

- چه كسى مى‏تواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آنرا واژگون سازد؟ اين ما هستيم كه چنين قدرت نامحسوسى داريم. اگر چه فراماسونرهاى غيريهودى، كوركورانه در خدمت ما هستند، و براى مقاصد ما كار مى‏كنند، اما برنامه ‏هاى ما همچنان براى آنها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقى خواهد ماند.

ما اعتقاد به خدا را متزلزل مى‏كنيم

- اگر آزادى بر خداپرستى مبتنى باشد، با برآورى، انسان دوستى و برابرى پيوندى داشته، براى جامعه بى‏زيان باشد، به رفاه عمومى لطمه‏اى وارد نسازد و در اقتصاد هم جائى براى خود پيدا كند، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادى و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غيريهودى از بين ببريم. و نيازهاى مادى را جايگزين اينگونه اعتقادات سازيم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما بر مردم حكومت كنيم، در اينصورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنمائى مردان روحانى، مردم را به تسليم واداريم.

- براى آنكه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم، بايد فكر آنها را متوجه صنعت و تجارت كنيم. سرگرم شدن آنها به داد و ستد و انديشيدن به منفعت، باعث مى‏شود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند. از سوى ديگر، به صنعت جنبه احتكارى مى‏دهيم. بدين معنى كه به بهاى صنعنتى شدن بسيارى از زمينها ناديده گرفته مى‏شوند كه سرانجام به دست ما مى‏افتند و ما آنها را احتكار مى‏كنيم.

- افزايش روز افزون رقابت بمنظور پيش افتادن در زندگى از سوئى، ونابسامانيهاى اقتصادى از سوى ديگر، مردم را سرخورده و افسرده مى‏كند، نفرت آنها نسبت به مقامهاى عالى رتبه ادارى، مذهبى و سياسى اوج مى‏گيرد، طلا به عنوان وسيله ‏اى براى ارضاء نيازهاى مادى مردم مورد توجه واقع مى‏شود، ظرفيت مردم به مرز انفجار مى‏رسد و براى قيام آماده مى‏شوند. قيام مردم براى كسب ثروت است نه اشاعه خوبيها. زيرا اين قيام از نفرت منبعث مى‏شود. به بيان ديگر، نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه موجب قيام مى‏گردد. قشرهاى پائين جوامع غيريهودى در پى رهنمودهاى ما عليه طبقه ممتاز به پامى‏خيزند و سرانجام با حريفانمان يعنى علماى غير يهودى بر سر قدرت به نبرد مى‏پردازند.

- در جوامعى كه فساد همه جا را فرا مى‏گيرد، جمع آورى ثروت تنها از طريق تقلب و نادرستى امكان‏پذير مى‏گردد، قدرت دولت رو به ضعف مى‏نهد، قيود اخلاقى تنها از طريق مجازاتهاى سنگين سارى و جارى مى‏شوند، قوانين و مقررات، ضمانت اجرائى ندارند، مردم در برابر سرنوشت جامعه ‏شان احساس مسئوليت نمى‏كنند و مقررات بين ‏المللى نيز ناديده گرفته مى‏شوند، با اعمال چه روشى و به كمك چه سيستم مديريتى مى‏توان اينگونه جوامع را اداره كرد؟

پاسخ اينست كه سيستمى فوق‏ العاده « متمركز» و مقتدر كه تمام قدرتهاى دورن جامعه را به دست گيرد، مى‏تواند در اين مورد كارآمد باشد. بدين معنى كه تمام فعاليتهاى سياسى مردم را بايد زير نظر گرفت، و تمام آزادى‏هائى كه رژيم‏هاى غيريهودى به مردم اعطاء كرده‏اند، به تدريج سلب كرد. و زمينه‏اى فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگى‏ها و ناهنجاريهاى رژيم‏هاى غيريهود را دريافته و به شاهنشاهى قوم ما ايمان آورند. آنچه در بالا گفته شد، بايد انگاره و الگو و راهنماى عمل ما در تمام زمانها و مكانها باشد تا بتوانيم بدينوسيله تمام كسانى را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ما هستند، از سر راهمان برداريم.

- ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهائى با پيشرفتهاى امروز ما سازگار نيست. ولى كژى و نادرستى اين ادعا را نشان مى‏دهيم.

- ساليانى بس دراز، مردم باور مى‏داشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم استيلا يافته ‏اند و در نتيجه همين تصور، بدون ترديد و دودلى تسليم آنان مى‏شوند ولى از زمانى كه ما از حقوق انسانها سخن به ميان آورديم، تزلزلى در انديشه آدميان نسبت به جاودانى بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بين برديم. و نيز هنگامى كه اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعيف كرديم، قدرت را از كاخ شاهان به خيابانها كشيديم و آنرا در مالكيت متمركز ساختيم و سپس آنرا به غنيمت برديم.

- جهت دادن به فكر و انديشه مردم غيريهودى به كمك سخن ‏پردازى و تئورى‏هاى وسوسه ‏انگيز، كار متخصصان و مديران ما است. ما يهوديان در مشاهده امور، تجزيه و تحليل آنها، محاسبات دقيق مسايل مالى، طرح برنامه‏ هاى سياسى و نيز حس همكارى با يكديگر، رقيبى نداريم. تنها ممكن است يسوعى‏ها در اين زمينه با ما رقابت كنند. البته برنامه ‏هايى طرح كرده ‏ايم كه اين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه، بى‏اعتبار سازيم. ضمناً بايد يادآور شويم كه ما به صورت يك سازمان مخفى عمل مى‏كنيم.

- احتمال مى‏رود كه براى مدت زمانى معين غيريهوديها در سراسر دنيا با هم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد. ولى از اين خطر جان سالم به در خواهيم برد زيرا اختلافات موجود آنها بسيار وسيع و ريشه ‏دار است و آنها به اين زوديها جرأت چنين سازشى را پيدا نخواهند كرد.ما طورى مردم را به جان هم انداخته ‏ايم كه همه به همديگر بدگمانند. نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبى و نژادى كه در طول 20 قرن گذشته تبلور يافته است، اجاره نخواهد داد كه مردم به اين سادگى با يكديگر آشتى كنند. به همين دليل اگر ملتى بخواهد اسلحه ‏اش را عليه ما بردارد، دولتى پشتيبان خود نخواهند يافت. بنابراين دولتهاى غيريهودى بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تبانى و توافقى عليه ما فى‏نفسه زيان‏بخش خواهد بود. قدرت ما فوق ‏العاده است و در آن ترديدى نيست. بدون حضور دستهاى پنهان ما، ملتها نمى‏توانند حتى بر سر يك مسأله ناچيز و خصوصى با هم به توافق برسند. پيامبران گفته‏ اند، ما قومى هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده ‏ايم تا فرمانرواى مردم سراسر جهان باشيم. خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است. ما كفايت و لياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبرى جهان را به انجام برسانيم. البته اقوام ديگرى هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند، ولى آنها تازه به دوران رسيده‏ هايى هستند كه نمى‏توانند حريف ما بشوند. اگر كشمكش و درگيرى بين ما ايجاد شود، كشمكشى وحشتناك خواهد بود. ولى آنها ياراى برابرى با ما را ندارند زيرا خيلى دير سررسيده‏ اند.

انحصار سرمايه

- تمام چرخهاى ماشين هر دولتى به كمك موتورى حركت مى‏كند كه اين موتور در دست ما مى‏باشد و آن طلا است. حكماى ما تدابيرى انديشيده ‏اند كه سرمايه از ارزش فوق‏العاده ‏اى برخوردارباشد. براى آنكه گردش عمل سرمايه محدود نشود بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصارى بكار گرفت. آزادى گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس وگسترش صنايع، به دست‏ اندركاران صنعت نوعى قدرت سياسى مى‏دهد كه از اين قدرت مى‏توان براى استثمار مردم سود جست. امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلى ساده‏ تر از آماده كردن آنها براى جنگ است. همچنين برانگيختن احساسات مردم خيلى مهمتر از فرونشاندن اين احساسات است. ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم و صحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم. هدف اساسى مديران ما اين است كه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده تا افكار آنها از انديشيدن به مسايل اساسى منحرف و متوجه مسايل كم ‏اهميت شده و فرصت مقاومت كردن در برابر ما نداشته باشند.

- ازديرباز مردم جهان متقاعد شده‏ اند كه عمل، بيش از حرف، اثر دارد. اگر به دنبال حرف، عملى پديدار شود، اعتماد مردم بيشتر جلب مى‏شود. براى آنكه بتوانيم ازچنين اصلى حداكثر استفاده را ببريم، بايد موسساتى به وجود آوريم تا آنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام مى‏دهيم، به نمايش بگذاريم.

- براى فريب مردم، نخست بايد قيافه يك آزادانديش به خود بگيريم و از احزاب، آزادى، و هر نوع گرايش فكرى طرفدارى كنيم و سپس به سخن ‏پراكنى بپردازيم و آن قدر سخنرانى كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنرانى دل زده و خسته شوند.

- براى آنكه بتوانيم افكار عمومى را مشوب سازيم و مردم را در حالت گيجى و سرگردانى نگه داريم، بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اين عمل را آنقدر ادامه دهيم كه غيريهوديان خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند ومتقاعد شوند كه تنها راه رهايى از اين سرگردانى‏ها نداشتن عقيده و اطلاعات سياسى است. بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعى سياسى در اختيار كسانى است كه مردم را بدين ‏طريق به بيراهه مى‏كشانند و اين نخستين رمز از رموز مملكت ‏دارى است.

- دومين رمز موفقيت ما در امر كشوردارى به شرح زير است:

الف - شكست دولتهايى كه بر سر كار هستند را طورى جلوه دهيم كه مردم از فهم علل شكست عاجز شوند. به علاوه در ارائه آداب و رسوم، علايق و شرايط زندگىِ مردم طورى افراط كنيم كه مردم از برقرارى تفاهم ميان خود عاجز شوند.

ب - ميان احزاب نفاق شديدى ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعى ميان احزابى كه تسليم ما نمى‏شوند، را از بين ببريم.

ج - هرگونه ابتكار فردى و خلاقيتى را كه به سودما نباشد، نابود كنيم. زيرا هيچ خطرى بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردى نيست. به ويژه اگر خلاقيت، باهوش توأم باشد. كارى كه از يك فرد مبتكر برمى‏آيد، از ميليونها آدم عامى برنمى‏آيد. لذا ما بايد تعليم و تربيت غيريهوديان را در جهتى سوق دهيم كه قوه ابتكار از دانش ‏آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آنها خفه گردد.

د - آزادى عمل گروههاى مختلف را رودرروى هم قرار دهيم تا تصادم و برخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدى و شكست منجر شود.

به كمك روشهاى بالا مى‏توانيم دول غيريهودى را فرسوده كرده و آنها را تسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومتهاى دنيا يك ابرقدرت شيطانى بنا كنيم به طورى كه دستهاى توانمند اين ابرقدرت بتواند به همه جا برسد و چنان قدرت غول ‏آسايى به هم بزند كه مقهور هيچيك از ملل دنيا نشود.

 
- مى‏خواهيم به انحصار ثروتهاى عظيم، منابع و كالاهايى كه جوامع غيريهودى درآينده به مقياس وسيعى به آنها متكى خواهند شد، دست بزنيم تا اينكه اين جوامع را پس از شكست سياسى با شكست اقتصادى نيز مواجه سازيم.

- اقتصاددانانى كه اكنون در اين جلسه حضور دارند، اهميت موضوع را به خوبى مى‏توانند دريابند.

- با تمام روشهاى ممكن، بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماييم و اعلام كنيم كسانى كه به حكومت جهانى ما تسليم شوند، از حمايتمان برخوردار خواهند شد.

- « اريستوكراسىِ غيرصهيونيستى» از اين پس قدرت سياسى ندارد و بايد آن را مرده تلقى كرد. ولى به سبب داشتن زمين و خودكفايى مواد غذايى مى‏توانند به عنوان خطرى بزرگ ما را تهديد كند. لذا بايد به هر قيمتى كه شده آنها را ازداشتن زمين محروم كنيم. براى وصول به اين هدف، بايد مالياتهاى سنگين به زمين‏ها ببنديم و وضعى پيش آوريم كه زمين‏داران املاك خود را براى گرفتن قرض، در گرو طلبكاران بگذارند. به كمك چنين تدابيرى زمين ‏داران بدون قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.

- اريستوكراتها كه خصلتاً به قناعت عادت نكرده ‏اند و به سرمايه اندك راضى نمى‏شوند، خيلى زود از بين مى‏روند.

ما غير صهيونيستها را استثمار مى‏كنيم

- همزمان با اقداماتى كه ( در مورد زميندارى) در بالا ذكر كرديم، صنعت را نيز به انحصار خود درمى‏آوريم. البته در مراحل نخست صنعت را در يك حالت تعادلى قرار مى‏دهيم و از انحصار شديد در مراحل اوليه خوددارى مى‏كنيم. غرض ما ازحالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مآلا" سرمايه در بخش خصوصى متمركز گردند و بانكهاى خصوصى به وجود آيند. زمينها از گرو طلبكاران بيرون آمده و به گرو بانكها درآيند. آنچه كه ما مى‏خواهيم اين است كه هم ماحصل كار كارگر و هم بازده زمين هردو به چنگال صنعت بيفتند و بدين‏سان تمام پولهاى جهان نزد ما ذخيره شود و غيريهوديها، طبقه كارگر و زحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند. در چنين شرايطى اگر به خاطر منافع ديگرى تسليم ما نشوند، لااقل به خاطر آنكه درآمدى داشته باشند و بتوانند زنده بمانند، تسليم ما خواهند شد.

- براى آنكه بتوانيم صنعت غيريهوديان را به كلى نابود كنيم، علاوه بر انحصارطلبى، تجمل ‏پرستى را رايج مى‏كنيم و نيازهاى كاذب مردم را افزايش مى‏دهيم. اقدام ديگر ما اين است كه مزد كارگرهارا بالا مى‏بريم به طورى كه اين افزايش دستمزد هيچگاه به سود آنها تمام نشود. چاره اين كار آن است كه بهاى ارزاق عمومى را بالا ببريم و گناه اين گرانى را به گردن كاهش فرآورده ‏هاى كشاورزى و دامى بيندازيم. در عين حال به شيوه بسيار زيركانه ‏اى ميزان توليد را كاهش مى‏دهيم. بدين ‏معنى كه اعتياد و هرج و مرج طلبى و كم‏كارى را در ميان كارگران رواج مى‏دهيم و به مدد شيوه‏ هاى گوناگون، صحنه زمين را از وجود متخصصان و تحصيل كرده‏ هاى غيريهودى پاك مى‏كنيم تا ميزان توليد كاهش پيدا كند.

- پيش از آنكه غيريهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند، ما به موقع عمل مى‏كنيم. فى‏المثل زيرپوشش هواخواهى از طبقه كارگر و به يارى اصول اقتصاد سياسى كه تئورى‏هاى ما بر آنها مبتنى است، تبليغات دامنه‏ دارى به راه مى‏اندازيم و آنگاه از نيروى كارگر به سود خويش بهره ‏بردارى مى‏كنيم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:50 توسط سرباز منتظر | |


Power By: LoxBlog.Com